-
ما خاک بر سران باسواد شرم بر جبین..
سهشنبه 11 مهرماه سال 1396 19:38
وقتی دستاورد بیست و هفت سال زندگی میشه اعتماد نکردن... وقتی میبینی آدمیزاد عادتشه تو روت بخنده و از پشت خنجر بزنه... وقتی آدمایی که از خاک بلندشون کردی خاکشون رو روی تو میتکونن و از روت رد میشن... وقتی میبینی کسایی که میخندونیشون چشم ندارن لبخندت رو ببینن.. وقتی تو نقطه ی پایان ٢٧ سال آزمایش ایستادی و نتیجه با شکست...
-
رتبه ی آخر با افتخاررر!
جمعه 7 مهرماه سال 1396 00:42
به شخصه امیدوارم اعراب هرچه زودتر با جوک و دلقک بازی از خجالت رانندگی خانمای کشورشون در بیان، اصلا چه معنی داره سطحِ فهم و شعور و فرهنگِ منِ ایرانی، از عربستانی ها هم کمتر باشه! #مجوز_رانندگی_به_زنان_در_عربستان #ترمز_وسطیه #گاز_هم_تو_آشپزخونس!!! #زنها_رانندگی_کنن_کی_از_بچه_ها_مراقبت_کنه؟!...
-
خداوند قادر مطلق متعال هستم.. خوشبختم!
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1396 01:37
ولی من اگه خدا بودم، جای کتاب به پیامبرهام یه جزوه ی اینجوری میدادم: بسم الله الرحمن الرحیم گوه نخورید صدق الله العلی العظیم خلاص... #عنی_مال #عنی_مور #عنی_تایم #حداقل_پشت_سر_هم_نخورین! #اگه_خوشمزس_ما_هم_بخوریم! #با_هم_دوست_باشیم #در_هم_نمالیم #توی_هر_سوراخی_انگشت_نکنیم #لای_پای_خار_ایهام #چه_کاریه_همه_چی_حروم_آخه!...
-
دانش کاه
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1396 02:43
علم بهتر است یا ثروت..؟! سوالی بسیار مهم، که متاسفانه معمولا سرسری و با خنده از بچه های دبستانی پرسیده میشه... به نظرم نیازمند یه فرهنگ سازی هدفمند در این زمینه هستیم... که همون اول راه، با پرسیدن این سوال که دوست دارن در آینده با در دست داشتن مدرک های خوشگلشون بیکار باشن یا بدون اون، مسیر رو براشون مشخص کنیم.. شاید...
-
خزئبلات
شنبه 25 شهریورماه سال 1396 01:03
مدتهاست که صفحه ای سفید رفیق تنهایی ها و کیسه ی زباله ی سیاه استفراغ های مغزی درگیر و پرتنش است که با خنده و هجو و طنزی تلخ آمیخته می شود تا از درد رگ به رگ شدن های مغزی پر آب بکاهد! که تا وقتی از قلب و مغزت بوی کثافت پسماندهای سالها مسیر اشتباه به مشام میرسد، حواس چند گانه ات را با صدای تق تق موزون و ناموزون این سخت...
-
نصف جهان...
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1396 22:52
اصفهان پر از تضاد احساسات... روزهای بسیار خوبی رو توی این شهر سپری کردم و لحظات بسیار بدی رو هم همچنین... شاید یه وقتی از سر استیصال و درماندگی دلم میخواسته بپرم توی قسمت شنا ممنوع و تموم کنم اون حجم سنگین غم و اندوه و عصبانیت و مصیبت رو... روزهایی هم بوده که اونقدر سرشار از حسهای خوب بودم که دلم میخواسته عقربه های...
-
دروغگویی روی مبل
جمعه 13 مردادماه سال 1396 15:08
تکنیک من رهایی از همه ی تکنیک هاست... تکنیک من راستگویی ست اروین د.یالوم
-
پایان تلخ... تلخی بی پایان!
سهشنبه 23 خردادماه سال 1396 19:22
راستش جسارتمون کمه... درستش اینه که مهم نیست که پِی رو کندیم، مهم نیست که اسکلت ساختمون رو زدیم، مهم نیست که کار رو به یه جایی رسوندیم و تازه متوجه شدیم که ریدیم! مهم اینه که هروقت بوش در اومد باید درجا کل داستان رو جمع کنیم و از اول بسازیمش! ولی جرئتش رو نداریم... فکر میکنیم دیگه نمیشه دیگه وقت نداریم! دیگه انرژی...
-
کلاف سردرگم زندگیمو... میشکافم؟ میبافم؟ شیب؟ بام؟
چهارشنبه 17 خردادماه سال 1396 02:09
دارم فکر میکنم چه الکی الکی زندگی رو دارم به فاک میزنم و عین خیالم نیست! وقتی مامان میگه بهنام یه ماشین بخر و میگم الان پول ندارم و میشنوم که خب پس اگه نداری چرا اینقدر خرج بیخود میکنی و به فکر فرو میرم که واقعا چرا وقتی ناراحتم خرید میکنم، چرا وقتی عصبانی ام خرید میکنم، چرا وقتی بی حوصله ام خرید میکنم! آخه چرا وقتی...
-
رشد میکنیم..
پنجشنبه 4 خردادماه سال 1396 22:37
صحبت از قدرنشناسی آدمیزاد بود... اینکه همین الان؛ دقیقا همین الانی که من این متن رو مینویسم و تو این متن رو میخونی کلی اتفاق خوب هست که داره توی وجودم و وجودت؛ توی اطرافم و اطرافت میفته و ما حتی ذره ای براش ارزش قائل نیستیم... یه نفس عمیق بکش... میبینی چقدر خوبه که هنوز زنده ایم و میتونیم راه بریم و بگردیم و کتاب...
-
پست انتخاباتی!
چهارشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1396 15:50
شاید خیلی ها بگن بهنام تو دیگه چرا؟ چی شد که یهو اونقدر با "خودت" زاویه پیدا کردی که میگی باید به روحانی رای داد؟! یعنی باید به این نظام رای داد؟! یعنی باید جلوی تقلب و زور و باتوم و... کشید پایین؟! نه.. این رویه ی من نیست..! اما دوست عزیزم سگ زرد برادر شغاله؟ قبول اینا تقلب میکنن؟ قبول حرفای این روزای...
-
الکی مثلا روز ما هم مبارک!
پنجشنبه 5 اسفندماه سال 1395 23:42
یه جوری میگین روز مهندس، روز مهندس، انگار در جریان نیستین که جامعه ی مهندسی این مملکت بعد از اون تبلیغ کذایی " مهندس، چرا بنزین تموم شد و ..." دیگه هیچوقت به حالت اول برنگشت! والاع! دیگه الان با این وضع خراب سیستم آموزشی و دانشگاه ها و صد البته دانشجو ها آخه کدوم مهندس, آدم حسابی؟ نکنه مهندس کشاورزی رو مهندس...
-
این نیز بگذرد...
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1395 22:21
دیدین تو مراحل مختلف زندگی، آدم ذهنش درگیر مسائل پیش پا افتاده ایه که تو اون مقطع فکر میکنه مهم ترین و سخت ترین اتفاق زندگیش در گذشته و حال و آینده س؟! مثلا خود من.. یادمه وقتی هفت هشت سالم بود نمیدونم چه غلطی کرده بودم که مامانم میخواست از عقب مورد عنایت قرارم بده و من زار زار تو درگاه خداوند متعال به هر طرف آب چشم...
-
صدای جر خوردن روی خاطراتی که..
شنبه 11 دیماه سال 1395 00:41
واقعا اگه پیش بینی نوستراداموس اتفاق میفتاد واسه من خیلی بهتر بود..!
-
که مثل من، ته ِ آهنگ ِ «راک» گریه کنی!
پنجشنبه 9 دیماه سال 1395 19:59
چه الکی الکی خیلی وقته "نخندیدم" ها!
-
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو..
پنجشنبه 9 دیماه سال 1395 02:19
اینکه از آدما بدت بیاد اینکه از همه دلخور باشی اینکه دیگه به هیشکی اعتماد نداشته باشی اینکه از دور و بری هات توقع درک کردن داشته باشی حتی.... نباید اینجوری بشم..! ولی خیلی نامردین همه تون :/ لعنت به ساده لوحی ات و آن دل خرت / بهتت زده شکسته در این شهر باورت به دست دوست یا که به آغوش امن عشق / این بار اعتماد کنی خاک بر...
-
باران... صدای گریه ی مردی که داشتی/ که جا گذاشتی اش... مرا جا گذاشتی!
چهارشنبه 8 دیماه سال 1395 02:16
بخند به روی دنیا تا دنیا به روت برینه! هه.. * عنوان مهدی موسوی
-
سرد بود آن شب و چندی ست که شب ها سردند...
یکشنبه 5 دیماه سال 1395 00:34
راه میرم از صبح تا شب و توی ثانیه ها به دنبالت میگردم با امواج دریا، بالا و پایین میشم و توی این لحظات سینوسی به دنبالت میگردم چنگ میزنم به شنای ساحل و لای خاطره ها به دنبالت میگردم تو تاریکیه شب و مه و سرما، وسط بغض و خستگی هام راه میرم و به دنبالت میگردم دود سیگارمو با دست کنار میزنم تا تو رو پیدا کنم کتاب ها رو ورق...
-
ابرهای همه عالم شب و روز، در دلم میگریند..
جمعه 3 دیماه سال 1395 23:56
با این بوی تعفن افکار توی سرم، با این حجم تنهایی ناجوانمردانه دور و برم، با این قلب شکسته و عقلی که مدام با دلیل و رسم شکل و نمودار و مثال ثابت میکنه خیلی خرم! بریده بریده نفس میکشم و خودم رو به پنجره میرسونم، زور میزنم تا بتونم تموم دردهام رو فریاد کنم همونجا کنار پنجره میشینم و اشک میشم... از خودم میپرسم میگذره این...
-
بالا میاورم وسط انتخاب ها..
سهشنبه 30 آذرماه سال 1395 19:30
شب یلدا رو کجای دلم بذارم وسط بغض و تنهایی و پاکت های سیگار و پیک های خالی... *عنوان: فاطمه اختصاری
-
بالا میارم از تو و از کله ی پوکم!
سهشنبه 9 آذرماه سال 1395 19:13
وقتایی که حالت تهوع داری، یکی باید باشه که کمرت رو بماله، تا بالا بیاری هررر چیزی رو که سنگینی میکنه روی دلت... ولی وقتایی که بغض داری و اشکت نمیاد کی باید کجات رو بماله که سبک شه وجودت؟! پی نوشت: هرکی ذهنش منحرفه دهنش سرویس! عنوان از سید مهدی موسوی
-
پاییز من... عزیز غم انگیز برگ ریز...
دوشنبه 1 آذرماه سال 1395 22:03
این درخته هم لخت شد! شما هنوز لباس تنته؟! عنوان: سید مهدی موسوی
-
داریم اشتباه میزنیم داداچ..!
پنجشنبه 20 آبانماه سال 1395 19:30
حقیقتش اینه که ماها همه مون یه مشت خل و چل یم که یه جای کارمون به شدت میلنگه! منتها به جای اینکه پاشیم بریم دکتر و روح و روانمون رو درمان کنیم، دنیای واقعی مون رو ول کردیم و نشستیم اینجا واسه هم قصه میگیم! قصه ی تنهایی... قصه ی خیانت... قصه ی دروغ... قصه ی جدایی... قصه ی عشق نافرجام... قصه ی درد و مرض.. قصه ی خونواده...
-
پشت سیاهی های دنیامان، سیاهی بود...
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1395 18:53
تو یه دنیایی ساختی واسه من که تو خوابم نمیدیدم اصن..! :)))))))) lol =)) *عنوان: مهدی موسوی
-
از ریش بلند و مضحک و احمقانه ام!
دوشنبه 10 آبانماه سال 1395 00:40
تا حالا شده نسبت به هیچکس حس خوبی نداشته باشین؟! شده اعتمادتون رو نسبت به همه از دست بدین؟! تا حالا اونقدر مستاصل و درمونده شدین که ندونین چیکار کنین؟! شده به این فکر کنین که تا حالا چقدررر احمق بودین؟! من که اصن درکتون نمیکنم! خجالت بکشید! این فاز ها چیه برمیدارین آخه؟! :/
-
در نیار ادا تنگا رو!
شنبه 8 آبانماه سال 1395 13:17
یه سری دخترا هم هستن که درست از لحظه ی "این رل" شدن واسه بار شونصدم از بهترین دکترای شمال شهرشون وقت عمل "پرینورافی" میگیرن و تا خود لحظه ی عمل، تو آب انار میخوابن! غافل از اینکه این رل با اون رل هیچ فرقی نداره و عاقبت همه مون هم که خاکه......!!!
-
نکن کاری که بر پا سنگت آیو!
جمعه 7 آبانماه سال 1395 15:40
یه سری پسرام هستن که از وقتی ازدواج کردن دیگه تو هیچ مکان عمومی ای دیده نشدن! البته این هیچ ربطی به این نداره که به احتمال ششصد درصد (!) 93 درصد دوستای همسر فعلیشون رو قبلا.... بعله! *عنوان: باباطاهر عریان
-
شیفته ی فهم و شعورشونم اصن!
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1395 15:19
یه سری هام هستن که طبقه ی اول پیاده میشن، ولی دقیقا ده ثانیه قبل از ترک صحنه چنان طعم دهنده ای به اکسیژن هوا اضافه میکنن که تا خود طبقه ی 15 ام یعنی سه دقیقه و بیست و یک ثانیه جرئت نکنیم چشمامون رو باز کنیم حتی ، چه برسه به راه تنفسی مون!
-
حرف تا عمل!
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1395 22:20
یه سری هام هستن که وقتی باهاشون صحبت میکنی خیلی پایبند به روابط دراماتیک و عشقولانه و نوازش های سر انگشتی و بوسیدن آرووووم از نوک انگشت پا تا فرق سرن! اونوقت وقتی دستشون به جنس مخالف میرسه چنان از نوک پا تا فرق سر طرف رو چنگول میکشن و به شونصد و هفده روش نامتعارف ترتیبش رو میدن که طرف تقاضای مقاربت سادیسمی میکنه به...
-
فکر کن! :))))))
سهشنبه 4 آبانماه سال 1395 23:01
خب مهم نیست واسم! دلیلی نداره واسه خوب جلوه دادنِ خودم جاییم رو لعاب کاری کنم! "من" نیازی ندارم به تایید کسی..! هروقت دلم بخواد؛ با هرچیزی دلم بخواد شوخی میکنم... هرچقدر دلم بخواد میخندم! :))) چه اهمیتی داره قضاوت دیگران؟ تو فکر میکنی مردی که زیادی میخنده و با دروغ خودشو واسه خلق الله ترگل ورگل نمیکنه از نظر...