روزگار سختیست نازنین!
حالا سخت که یه گوشه شه!
گویا رسیده ایم به همان اصل مسخره ای که میگه:
همیشه همه چیز آنطور که پیش بینی میکنیم پیش نمی رود!
وقتی خودت همه کار میکنی و تلاش میکنی و درست قدم بر میداری و باز هم به مشکل برمیخوری!
مشکلی که خواب و آرام را بر تو حرام میکند و حالت را دگرگون!
و از همه چیز سنگین تر برای تو میشود اینکه از خودت بپرسی کجای راه را اشتباه رفته ای که گره خورده به کارت؟!
و عده ای هم قصه ی حکمت را بگویند و...
با اینوجود ما به حکم آدم بودن همچنان تلاش میکنیم و دعا میکنیم و باز هم تلاش میکنیم،
بلکم گره از کار ما باز شود
برحمتک یا الرحم الرحمین!
گویا پرورش بوقلمون شغل پُر منفعتیه!
مادرم میگه:
ایکاش میشد میرفتیم تو یه شهر کویری زندگی میکردیم!
حتی شده تک و تنها تو یه بیابون!
یه جایی که بشه بوقلمون پرورش داد!
اونجوری فقط خودمون بودیم و یه مشت حیوون!
خیالمون راحت بود دور و برمون کسی آدم نیست!
به هر حال اینم نظریه!!!