-
حجم زیادی!
دوشنبه 3 آبانماه سال 1395 16:30
دوستان و دشمنان عزیز! از اونجایی که طی ماه گذشته یک هفته ای رو خونه نبودم، حدود 20 گیگ از حجم اینترنت مبارکمون باقی مونده و این یعنی در دو روز آینده هرچقدر دلم بخواد میتونم با سرعت " 1.5 مگابایت بر ثانیه" فیلم دانلود کنم! به به! به همین مناسبت نیازمند یاری ذهن خسته تان هستیم که هرچی فیلم درست حسابی دیدید و...
-
دلم خوشه به این شلنگ پر فشار!
جمعه 30 مهرماه سال 1395 23:48
میدونی؟ آدم نباید همش بشینه غصه بخوره! همه ی ما اگه خوب به دور و برمون نگاه کنیم کلی دلیل واسه دلخوشی داریم که اصن بهشون فکر هم نمیکنیم! مثلا خود من، وسط اینهمه فکر و خیال و حس خراب، وقتی داشتم فیلم the piano teacher رو میدیدم به این فکر کردم که چقدر خوبه که ما توالت ایرانی داریم و شبیه این فرنگی ها با دستمال کاغذی...
-
من که قرار بود قوی باشم....
چهارشنبه 28 مهرماه سال 1395 21:26
حس میکنم دارم دچار افسردگی میشم! البته نمیدونم علائم افسردگی دقیقآ چیه، ولی فکر میکنم دارم میشم! فعلا در حد لکه بینی ئه!!!
-
طنز تلخ
یکشنبه 25 مهرماه سال 1395 18:53
_ خوبیه تو اینه که خیلی با مزه ای! _ :)) نه بابا؟! اونوقت بدی ام چیه؟! _ بدی ات؟! خب بدی ات هم همینه که خیلی با مزه ای!!! :)) مزایا و معایبمون پارادوکس داره در کل!
-
بیدار میشوم وسط وحشت، اما هنوز داخل کابوسم...
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1395 16:29
همیشه از دروغ، جنگ اعصاب و آبروریزی بدم میومده... ولی واقعا چرا از هرچی بدت میاد، سرت میاد؟! * عنوان: سید مهدی موسوی
-
من صادقانه روز تولدم بغض میکنم...
یکشنبه 11 مهرماه سال 1395 00:00
غصه نخور، روز خوب ما هم میرسه... غصه نخور، روز خوب ما هم میرسه... غصه نخور، روز خوب ما هم میرسه... غصه نخور، روز خوب ما هم میرسه... . . . مستی و راستی... مطمئن نیستم..! :/ تولدم مبارک... *عنوان از شاهین نجفی سرم از روزهای بد پُر شد مثل یک کیسه ی زباله شدم جشن ِ بی مزه ی تولد بود خبر آمد که چند ساله شدم بعد شب شد، به...
-
رشت بهشت
جمعه 2 مهرماه سال 1395 14:57
خوشحالم... چیه تعجب کردید که یه بارم اومدم اینجا نوشتم خوشحالم؟! خب منم آدمم و بعضی وقتا خوشحالم دیگه! آقا من خوشحالم که توی شهر رشت زندگی میکنم.. شهری که فاصله ای با دریا نداره و هروقت اراده کنم میتونم نیم ساعته لب ساحل باشم و کنارش راه برم... شهری که مردمی اپن مایند داره که بین زن و مرد هیچ تفاوتی قائل نیستن و تا...
-
بی حسی هم درد داره!
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1395 23:57
بعضی وقتا فکر میکنم نباید اینجوری میشد! داشتم میگفتم آخه اگه من سر یه نفر رو کلاه گذاشته بودم، اگه با یکی بد تا کرده بودم، اگه حق یکی رو ناحق کرده بودم؛ میگفتم بِکِش، حقته، چشمت کور و دندتم نرم! ولی اینکه فقط میسوزی از افکار و گفتار و رفتار اطرافیانت و کاری هم ازت ساخته نیست واسه تغییرشون و باید همچنان بسوزی و بسازی...
-
اعتماد بر فاک رفته..!
چهارشنبه 17 شهریورماه سال 1395 19:52
دوستم داشت حرف میزد و من غرق افکار خودم بودم.... یه زمانی چقدر با دید مثبت به همه چیز نگاه میکردم! به ضرث قاطع معتقد بودم همه ی آدمها خوبن مگر اینکه خلافش ثابت بشه و مگه خلافش به همین سادگی ها ثابت میشد؟! ولی چی بر سرم اومد که به هیچ حرفی اعتماد ندارم؟! به چشمای دوستم نگاه میکنم و شک دارم که حرفاش درست باشه... گمونم...
-
پدرسوخته..!
شنبه 13 شهریورماه سال 1395 22:49
آقا آدم دستش بسوزه پاش بسوزه صورتش بسوزه اصن آدم کونش بسوزه! . . . ولی دلش نسوزه....! #بیلاخ_سوخته #دلسوخته
-
کلاهتونو سفت بچسبید باد نبره خلاصه!
جمعه 12 شهریورماه سال 1395 21:29
یعنی اگه یه پسر دهه نودی احساس تنهایی کنه و خواهر برادر بخواد ؛ شک ندارم که میاد به باباش میگه: یا همین امشب دست به کار میشی یا امشب خودم دست به کار میشم!!! حالا اینکه من بیشعورم یا این دهه نودی ها یا مامانشون مهم نیست! مهم اینه که از این نسل عجق وجق هرچی بگی بر میاد!
-
حال ما خوب است؛ اما...
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1395 23:37
آدم یه وقتایی یه گوهی میخوره که توش میمونه! مثلا میاد میگه من خیلی خفنم و خیلی متفاوتم و خیلی خاصم و خیلی خوبم و زندگی رو ضربه فنی میکنم ، حتی شده تو لحظه ی آخر! اونوقت برمیگرده سر زندگیش میبینه هیچ غلطی که نمیتونه بکنه هیچ، شونصد بار هم بار انداز شده و بازی تموم شده و حریف رفته و این هنوزم که هنوزه داره رو تشک غلط...
-
المپیک طور!
دوشنبه 25 مردادماه سال 1395 23:53
دیروز فهمیدم که حتی وقتی هفت هیچ از زندگی عقبی ، هنوزم شانس اینو داری که بخوابونی و ضربه فنی اش کنی! حتی تو شرایطی که میدونی حریفت خیلی خفنه و کارش درسته.. پس ادامه بده، به لبخند...
-
باز هم چالش!
سهشنبه 12 مردادماه سال 1395 00:32
نه! ایندفعه جنس چالش یه مقدار متفاوت با پست قبل عه! خیلی وقته که لحظه شماری میکنم واسه نوشتن این پست! راستش داستان زندگیم هم یه جوری رفته بود جلو که خیلی امیدوار نبودم موفق بشم! خلاصه چالشی بود برای خودش ! یادمه یه زمانی در مورد هرچیزی که صحبت میشد، میگفتم خب "طبیعتا" بهترین ها واسه منه، خب...
-
بفرمایید چالش
سهشنبه 5 مردادماه سال 1395 00:49
دیگه از نسلی که فراغت بچگی اش، از گردو بازی و هفت سنگ و وسطی و فوتبال، میره به سمت تمرگیدن پشت کامپیوتر و لب تاب و گوشی و غیره، نمیشه هم بیشتر از این انتظار داشت! نمیشه ازشون پرسید: آخه دختر خوب، پسر خوب، اینم شد چالش که میری به مامان بابات میگی من با دوس پسر، دوس دخترم سکس داشتم و حامله ام یا حامله اش کردم که ببینی...
-
فوبیای ارتباطات!!!
یکشنبه 20 تیرماه سال 1395 00:06
نه نمیشه... اون چیزی که با آنتی هیستامین درمان میشه عطسه های از سر حساسیته! وگرنه اون وقتی که با سرفه هات خون و چرک بالا میاری نمیتونی خود درمانی کنی و باااااید پاشی بری دکتر تا نمیری..! یه وقتایی هم هست که حالت خوب نیست و با چهار تا جوک و دلقک بازی و تو سر و کله ی رفیق رفقات زدن اوکی میشی... ولی امان از اون یه وقتایی...
-
پاشو جمع کن خودتو بابا..!
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1395 03:11
یکی از دوشواری های این جونور شاید همین باشه که نمیتونه واسه خودش هر غلطی دلش خواست بکنه! نمیتونه واسه خودش خر بشه! نمیتونه واسه خودش احمق باشه! خنگ بشه! نمیتونه بره یه گوشه با خیال راحت لم بده ، سیگار بکشه، ناخنشو بجوئه ، پوست لبشو بکنه ،با موهاش ور بره ، گوشت انگشت و لب اش رو گاز بگیره یا با ناخنش پوست سرش رو خراش...
-
نت بازی کن، نت کار نکن!
دوشنبه 14 تیرماه سال 1395 00:40
آنکس که بداند و بداند که بداند اسب خرد از گنبد گردون بجهاند آنکس که بداند و نداند که بداند آگاه نمایید که بس خفته نماند آنکس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند آنکس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند #نتورک_مارکتینگ! شاعر: ابن یمین
-
بیدارم کن از این کابوس
چهارشنبه 9 تیرماه سال 1395 18:12
کلی حرف دارم که همش شبیه بغضه، درده ، تلخه، زهرماره، ......عه..! میخوام بنویسم نمیشه، میخوام بگم نمیشه، میخوام بخورمش نمیشه! شاید اگه این دهن ها (شبیه قورباغه ای که غذاش رو به طرفة العینی از توی هوا شکار میکنه) طعمشون رو میبلعیدن بهتر بود! میگه چرا حرف نمیزنی ؟ چرا برنامت مشخص نیست؟ چرا هیچ غلطی نمیکنی؟ چرا تکلیفت با...
-
مچاله گوشه ی تخت در اتاقی غرق دود...
شنبه 5 تیرماه سال 1395 15:00
دچار یک خودسانسوری مذمن شده ام! دچار یک خوددرگیری غیر قابل هضم! تمام افکارم سر دلم جمع میشوند و جمع میشوند و جمع میشوند و یکهو دسته جمعی استفراغ میشوند وسط زندگی ام! زندگی لزج بوگندوی غیر قابل تحمل! که پایم روی دروغ چند روز پیش سر میخورد و با کله وسط دعوای دیشب فرود می آیم! دلم از بوی گند سوء ظن به هم میفشرد و باز...
-
ای دل ساده بکش درد که حقت این است....
چهارشنبه 2 تیرماه سال 1395 14:05
خوبی که از حد بگذرد نادان که هیچ دانا هم خیال بد کند! یکی یه جایی یه چیزی نوشته بود که حال ندارم سرچ کنم کاملش رو بنویسم ولی خب لپ کلامش اینکه : وقتی زیادی خوبی، یعنی زیادی خری! یه وقتایی خودمو فریب میدم و فکر میکنم خیلی دنیا به تخممه! ولی متاسفانه اصن اینجوری نیست! کلا واسه ناراحت نشدن دور و بری ها خیلی کارا کردم که...
-
سیزن 3
دوشنبه 24 خردادماه سال 1395 20:25
قبول دارم که خیلی با بهنام فاصله دارم! دیگه اون آدمی نیستم که تحت هر شرایطی راستش رو میگه حتی اگه با گفتن حقیقت یه قوم اعدام بشن!!! قبول دارم دیگه اون بهنامی نیستم که سرش بره قولش نمیره و قول هام شدن باد هوا انگار! قبول دارم و افسرده ام، قبول دارم و منزوی ام، قبول دارم اعتماد به سقفم رو که هیچ، اعتماد به نفسم رو هم از...
-
تنها دل خودت برای تو شور میزنه...
دوشنبه 17 خردادماه سال 1395 17:11
بعضی وقتا راهکارم واسه رهایی از خیلی چیزا ، بریدن از همه چیزه! بعضی وقتا فکر میکنم باید این ریسمون بیخود اتصال به دنیا رو پاره کرد! بعضی وقتا از همه چیز و همه کس خسته ام؛ به خصوص از چیزی که هستم..! بعضی وقتا از خودم میترسم..! *عنوان: یغما گلرویی
-
مرگ و تنگی دل!
سهشنبه 11 خردادماه سال 1395 00:41
یه عزیزی نوشته بود اگه ( ایشالله به حول و قوه ی الهی به حق پنج تن هرچه زودتر) از این دنیا بری دلت واسه چی چیه این دنیا تنگ میشه؟! خواستم بگم انگار همه چی داره دست به دست هم میده که ما دلمون کلن واسه هیچیه این عنکده ی ماتم سرا تنگ نشه...! نظر شما چیه؟! روزی که بکننتون تو قبر، دلتون واسه چیه اینجا تنگ میشه عاخه؟!...
-
اشتباه به عرضت رسوندن، گل من!
پنجشنبه 6 خردادماه سال 1395 11:17
اون چیزی که تلخش خاصیت داره زندگی نیست عزیز دلم؛ بادوم درختیه! نفاک! تلخش نکن! خاصیت نداره! همش ضرره به مولا..........
-
نذار توی دلت سردی بشینه "گل من" / نذار اشکاتو هرکی ببینه "گل من"
دوشنبه 3 خردادماه سال 1395 21:40
شاید یه روزی کنار ساحل لم بدم و آب پرتغال تلخ مزه ام رو یه نفس برم بالا و به گذشته فکر کنم... بعد از شات اول به زندگی مشترکم فکر کنم.. به همسری که با تموم وجود دوستش دارم و بهش اعتماد... به همسری که آزاده هرجور دلش میخواد زندگی کنه.. بی قید و شرطی که من براش تعریف کنم! لبخند بزنم و لیوانم رو دوباره پر کنم.. نسیم خنکی...
-
کار در منزل!
جمعه 31 اردیبهشتماه سال 1395 19:54
وقتی بعد از 10 روز خانومت برمیگرده خونه . . . . . البته سو برداشت نشه! اینا حاصل 3 ساعت تلاش و ممارست شخص شخیص خودمه! بس که کدآقایی هستم برای خودم!
-
خستم از کلام قصار و راویانی که قصد میکنند در شفای حال من...
پنجشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1395 19:12
تصمیم بی تصویر تسلیم پر تقصیر رویای بی تعبیر دنیای بی تغییر آغاز پر رنگ و پایان بی تاثیر....... نمیدونم تمومش کنم، که تموم شه همه چیز... یا تموم کنم همه چیز رو و بعد تمومش کنم..!!! *عنوان: محسن نامجو/ علی عظیمی
-
دروغ میگم؟!
پنجشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1395 00:05
معلوم نیست طبیب حضرت حافظ چه سیبیل کلفت بد قواره ای بوده که این بنده ی خدا صداش درومده گفته: تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وگرنه شما یه دکتر خوشگل و خوشتیپ و قد بلند و بلوند و چشم رنگی و خوشبو پیدا کن... بنده خودم به شخصه حاضرم هر روز تنم به ناز کردنش نیازمند باد! والاع..! ولی قدیما خوب بوده هااا... طبیباشون چه آپشن...
-
کاشکی آخر این سوز بهاری باشد
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1395 21:03
بیاید همدیگه رو دوست داشته باشید... بی بهونه لبخند رو به لب همدیگه هدیه بدید.. بریزید دور هرچی کدورته بشورید همه ی کینه ها رو از وجودتون... البته اینا رو واسه شما گفتم! من از هرچی انسان و انسانیته حالم به هم میخوره و میخوام سر به تن هیشکی نباشه و از عالم و آدم کینه به دل دارم!!!!!!!!!!! *عنوان از مهدی موسوی