دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

الکی مثلا روز ما هم مبارک!

یه جوری میگین روز مهندس، روز مهندس، انگار در جریان نیستین که جامعه ی مهندسی این مملکت بعد از اون تبلیغ کذایی " مهندس، چرا بنزین تموم شد و ..." دیگه هیچوقت به حالت اول برنگشت! والاع!
دیگه الان با این وضع خراب سیستم آموزشی و دانشگاه ها و صد البته دانشجو ها آخه کدوم مهندس, آدم حسابی؟

نکنه مهندس کشاورزی رو مهندس میدونی؟ که اصن معلوم نیست واسه چی دولت داره بیت المال رو حرومشون میکنه! دیگه چهار تا دونه گوجه و خیار و دو پر سبزی رو که مامان من با بودجه ی خیلی کمتری داره تولید میکنه که!

مکانیک جماعت از کی تا حالا واسه ما شدن مهندس اخه؟ اگه به تعمیر ماشینه که، همین اوس بهمن، سیکلم نداره ولی خیلی هم کار بلده و دولتم هیچ بودجه ای هزینه ی یادگیریش نکرده! اگه به ساخت قطعات و ایناس که بهتره من صحبتی نکنم و فقط بگم زرشک!
مهندسی نساجی اخه؟!  همون کارگاه پشم 1 و کارگاه پشم 2 ای که میگذرونن خودش گویای همه چیز هست من دیگه صوبتی نکنم بهتره...

یه عزیزی میگفت:
دکتر ها خوب میکنن
رفتگرها تمیز میکنن
ولی یه مهندس درست "میکنه"...
و اگه به صحبت ایشون اقتدا کنیم بنده از همینجا این روز رو خدمت همه ی اون عزیزانی که درست "میکنن" تبریک عرض میکنم و فعلا میرم که یه چایی برای پدر محترم بریزم که میفرمان مهندس پاشو یه چایی واسه ما بریز...
و من الله توفیق...

این نیز بگذرد...

دیدین تو مراحل مختلف زندگی، آدم ذهنش درگیر مسائل پیش پا افتاده ایه که تو اون مقطع فکر میکنه مهم ترین و سخت ترین اتفاق زندگیش در گذشته و حال و آینده س؟!

مثلا خود من..

یادمه وقتی هفت هشت سالم بود نمیدونم چه غلطی کرده بودم که مامانم میخواست از عقب مورد عنایت قرارم بده و من زار زار تو درگاه خداوند متعال به هر طرف آب چشم میپاشیدم که این قضیه رو تو حل اش کن، من دیگه تا آخر عمرم ازت هیچی نمیخوام!

یا وقتی تو دوره ی راهنمایی مدیر مدرسه خیلی بیخود و بی جهت گفته بود باید اولیا ات رو همرات بیاری، دوباره دین و ایمونم شکوفه زد که پروردگارا این مشکل رو حل کن من خودم دیگه از پس باقی مشکلات زندگیم برخواهم اومد!

یا تو امتحان نهایی سال سوم وقتی برگه تقلب گرفتن ازم، همش خدا خدا میکردم که از امتحان های بعد محروم نشم، و کلی وعده و وعید روانه ی ملکوت اعلا کردم که با زیر سیبیلی رد کردن این موضوع، مِن بعد، یه بهنام مذهبی که تمام فرایض دینی، اعم از واجب و مستحب و مکروه و... رو با جون و دل به انجام میرسونه تحویل جامعه خواهد داد!

و الان اونقدر سردرگم و ملول و خسته و داغونم که فکر میکنم اگه ایندفعه رو خدا خودش یه نظری به این بنده ی حقیر سراپا تقصیر بندازه دیگه ایشالله بعد از این هیــــــــــــــــــــچ کاری باهاش نخواهم داشت و حتی خودم یه جوری نکیر و منکر رو هم میپیچونم، فقط این دفعه رو خودش یه جوری میزون کنه اوضاعم رو... با تشکر از الطاف بی کران اش... خیلی مخلصیم هااا!