دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

حالت تهوع!

یه زمانی با دوستم در موردِ مُردن حرف میزدم و اینکه احساس میکردم از زندگی سیر شده و گویا چندان از خودکشی بدش هم نمیاد!

اون زمان فکر میکردم خودکشی کار انسان های ذلیل و بدبخته!

در واقع فکر میکردم کسی که خودش رو میکشه "آدم" نیست!

چون برای "آدم" همیشه یک راه وجود داره!

هیچوقت به اینکه به اونچه که میخوام نرسم حتی فکر هم نکردم،

و همیشه با هر بدبختی ای هم که بوده، به هرچی خواستم رسیدم و به بن بست رسیدن رو برای آدمیزاد ننگ میدونستم!

اون روز به دوستم گفتم اگه هرکدوم از اطرافیانم خودش رو بُکُشه، از مُردنش که ناراحت نمیشم هیچ، حالم هم ازش به هم میخوره و به حال خودم تآسف میخورم که با چنین کسی دوست بودم!

ولی امروز به این فکر میکنم که چی میتونه خودکشی رو توجیه کنه؟!

چه اتفاقی میتونه برای آدم بیفته که جوازی باشه برای خودکشی؟؟؟!!!

یعنی روزی هست که هیچ راهی وجود نداشته باشه؟!

یعنی روزی میرسه که زندگیه من به بن بست برسه و هیچ راه و امیدی برای ادامه وجود نداشته باشه؟!

یعنی روزی میرسه که من خریتی کنم برخلاف تموم باورهای گذشته ام؟!

این روز کِی ئه؟!

امروز؟! فردا!؟ پس فردا؟!

فقط میدونم خودکشی تهوع آوره!!! همین!

عاشق بودن پیشکش! اصلآ میدونی عشق چیه؟!

زندگی جریان داره و اون پسری که عشقش بودن تو جمع بچه ها و تولد و پارک و قلیون سرا بود، تو خودش تغییر حس میکنه، احساس نیاز به استقلال، نیاز به کار، نیاز به قوی شدن و...

میشه که 70 سال از سن شناسنامه مون گذشته باشه و هنوز درک و فهم یه جوون 20 ساله رو هم نداشته باشیم...

و میشه که 20 سال زندگی کرده باشیم و قدر 70 سال فهم و شعور و تجربه تو کوله بارمون داشته باشیم!

اول و آخرش شاید سرنوشت اکثرمون این باشه که عاشق شیم! یا نه بهتر بگم! حس کنیم که عاشق شدیم!

ولی واقعآ از کجا میشه این حس رو شناخت؟ تفکیک عشق از هوس یا یک هیجان آنی و زودگذر بر چه مبنایی امکان پذیره؟!

دکتر هلاکویی در مورد انسان عاشق و راه های تشخیص عشق، چند مورد رو بیان میکنه که شاید دونستنشون برامون خالی از لطف نباشه!

1) اول از همه متعهد بودنه، کسی که در حال ارتباط با چند نفره و میخواد از بین اونها یکی رو انتخاب کنه عاشق نیست! عاشق کسیه که به جز همسرش به بقیه به چشم جنس مخالف نگاه نکنه و ارتباطش با اونها تنها از بُعد انسانی باشه...

2) مورد دوم لذت بردنه! اگه ما از بودن در کنار کسی که فکر میکنیم عاشقشیم در همه حال لذت نمیبریم، اگه وقتی دستش تو دستمونه دلمون نمیلرزه، پس عاشق نیستیم!

3) سومین مورد اینه که در همه حال و در همه ی زمینه ها حقیقت رو به طور تمام و کمال بهش بگیم! حتی پنهان کردن بعضی چیزها از اون به دلیل اینکه ناراحتش میکنه و خوشش نمیاد و... دلیل بر عاشق نبودنه...

4)چهارمین مورد ابراز درخواستمونه! ما وقتی عاشق کسی هستیم که خواسته مون رو تمام و کمال بهش بگیم!

5) مورد پنجم اینه که معشوق حقیقی ما در زندگی، همیشه برامون نفر اوله!

نه خونواده، نه فرزندان و نه هیچ کس و چیز دیگه ای نباید تو زندگی جلوتر از همسر قرار بگیره.. در زندگی خواست خواستِ معشوق است ولاغیر...

6) مورد ششم قدردانی و قدرشناسی از کارهای طرف مقابلمونه! درخواست های ما همه باید با لطفآ شروع بشه و به تشکر ختم بشه!

ما باید بدونیم در زندگی کنار همسرمون هستیم که کاری که اون میخواد رو انجام بدیم نه کاری که دوست داریم و فکر میکنیم درسته!

برای حفظ عشق رابطه ی جنسی رو باید در حد مطلوب و عالی حفظ کرد و

در آخر اینکه عشق به مانند یک درخت نیاز به مراقبت و نگهداری داره که به راه غلط نره و فروکش نکنه و ارتباط دچار سردی نشه!

چه خوبه که هر روز اینها رو تو ذهنمون مرور کنیم و ببینیم آیا واقعآ ما عاشقیم یا ...؟!

این پست تقدیم میشه به عشقم، کسی که با خوندن این موارد هر روز با اطمینان بیشتری میگم که: عاشقتم...

مرد احساساتی!

زن


آرام اشک می ریخت...


و


مرد


محکم بوسه میزد...


بر سیگارش!

انرژی مثبت

تو این روزهای عزیز...
تو این شبهای عزیز...
اگه روزه اید...
اگه روزه نیستید...
اگه به دعا اعتقاد دارید
و حتی  اگه به دعا اعتقاد هم ندارید
خواهش میکنم برای همه ی بیمارها دعا کنید...
برای پدربزرگ آناهیتا،برای مادربزرگ من...

دلسوزتر از مادر!

خیلی آدمای باحال و جالب و دوست داشتنی ای اند! اینایی که وقتی ازشون آدرس میپرسی تو جواب چنین چیزایی میگن: " به فلان جا که رسیدی پشت چراغ قرمز وایستا! "


" از رو خط عابر پیاده رد شو! "


"میخوای از خیابون رد شی مواظب باش! "


اصلا میخوام ماچشون کنم من!