دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

انتخابات!

انتخابات آمریکا هم تموم شد و باز هم اوباما ریاست جمهوری کل دنیا رو به عهده گرفت!

فقط من موندم اگه آمریکا رئیس کل دنیاست، خب پس چرا ما حق نداریم تو این انتخابات شرکت کنیم؟!

خب یه سری دوست داشتن تو این انتخابات رامنی رآی بیاره و فشار بیشتری به مملکت اسلامی وارد بشه و...!

یه عده هم اوباما رو مناسب میدیدن شاید با نرمش ایشون، چرخ مملکت اسلامیمون بچرخه!

و من فقط به این شعری فکر میکردم که چهار سال پیش "ه ا دی خر.سن.دی" در وصف این انتخابات سروده بود:


انتخابات یو.اس.آ. به تو چه

فرق مک کین و اوباما به تو چه (شما بخوانید رامنی و اوباما)

کهنه سرباز ویتنامست آن
حامل عقده‌ی ایام است آن

آمده از دل تبعیض است این
چون زغال اخته‌ی جالیزست این

تو جهان سومی بیچاره
چه کنی حلق خودت را پاره

هردو یک جور ترا مینگرند
هردو آیند که نفتت ببرند

هردو آیند که بانکت بزنند
گر ندادی تو به تانکت بزنند

هر دو با خا*منه‌ ای میسازند
متحد بر سر تو میتازند

حکمرانان همه مانند هم‌اند
ضد تو هم نفس و هم قدمند

هر دو با کشور ما یکجورند
هر دو از خوردن ما مسرورند!

آن یکی قاشق و چنگالش هست
این یکی میخورد اما با دست

سنه نه این که سفید آنکه سیاه
تو همان به که بچسبی به کلاه

تو فقط در جریان باش ولی
نکن امیال خودت را عملی!

نکند رأی تو تأثیر کند
وضع در منطقه تغییر کند!

نه عزیزم سر شوخی دارم
خواستم سر به سرت بگذارم

وضع این منطقه تعیین شده است
اسب چنگیز مغول زین شده است..

افکار متعصبانه!

خب شاید همه مون شنیدیم این حرفو که: "هرسخن جایی و هر نکته مکانی دارد!"

ولی خب به نظرم بعضی سخن ها هم هستن که جا و مکان ندارن کلآ!

یعنی در فرهنگ لغات یک انسان متشخص و فهمیده شاید نگنجه که در کنار دوستانش حتی، از یک سری لغات و حرفها استفاده کنه!

نمیخوام بگم بنده قدیسه ام و از کلماتی که با "ک" آغاز میشن (!) استفاده نمیکنم و چه پسر خوبی ام و حیف شدم که تو این مملکت موندم و اینا! (هرچند این موضوع هم صحت داره و باید به وقتش و در پستی جداگانه در موردش بگم براتون!)

خب بعضی وقتا میطلبه واقعآ،

ولی خب خیلی خوشم هم نمیاد از اینکه تو جمع دوستان بشینیم و خاطرات چیز تعریف کنن برامون

و یا حتی برای حل یه معضل اجتماعی اینقدر در تعریف و تشریح پیش بریم که دیگه یه سری با خودشون ور برن!

نمیدونم! خب شایدم من اشتباه میکنم و این دیدگاه متعصبانه و مختص یه قرن پیش باشه!

ولی خب من از اینکه ببینم به عنوان مثال، خواهرم، دخترعموم، دخترداییم، یا خلاصه هرکدوم از اقوامم بنا به هر دلیلی موضوع حرفش با دوستش حرفهای زیر شکمی باشه حس خوبی بهم دست نمیده!


حالا خوشحال میشم بدونم که نظر شما چیه؟!


پی درخواست نوشت: خیلی وقت پیش در وبلاگ اینجانب پست صوتی ای گذاشته شده بود! (تنها پست صوتیه این وبلاگ هم بود فکر کنم) نمیدونم اون موقع مخاطب این کلبه بودید یا نه، ولی اگه بودید و اگه بر حسب اتفاق هنوز اون فایل صوتی در اختیارتون هست خوشحال میشم اون رو به خودم هم بدید!

موضوع اون فایل هم در مورد راست گویی و دروغ نگفتن و اینها بود به گمانم!

با تشکر...

شخصیت خوب!

پی احترام به مخاطب نوشت: محتویات این پست واسه اینکه رو اعصاب آبجیمون بود حذف شد!

یه همچین آدمی هستیم ما کلآ!


پی نوشت: کلآ ما ملتی هستیم که عادت کردیم بدبختی هامون رو جوک کنیم و بهش بخندیم!!!




زحمت الهی!

در مملکتی زندگی میکنیم که تنها خبر خوش صدا و سیمایش برای ملتی خسته و داغون این میتواند باشد که:


الحمد الله رب العالمین در اکثر نقاط کشور شاهد نزول رحمت الهی هستیم و...


اونوقت اونجایی گند همین یه خبر خوششون هم در میاد که رحمت الهی شان این شکلی می شود:




پی نوشت: تعجب نکنید! این تصاویر کاملآ واقعیست و مربوط به آبگرفتگی شهر رشت بعد از باران های چند روز گذشته است...

بگم؟! بگم؟!

مادر بزرگم میگه: این شمرِ لعنت الله علیه، امام حسین(ع) رو کشت که بیاد به ری و شاه عبدالعظیم حکو. مت کنه! ای خدا فلان فلانش کنه!


من میگم: شمر میومد بهمون حکو. مت میکرد وضعمون بهتر بود تا این که...! خدا کسایی که از شمر بدترن رو لعنت کنه و فلان فلان کنه! والله به خدا...


پی نوشت: چقدررر من این آهنگ رو دوست دارم!

یعنی خوراک حرکات موزون و ناموزونه و چقدررر هم میخوره به حال و احوالات این روزهای ما!