دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

منطقه ی آزاد!

کاملأ بدون شرح بروید به منطقه ی آزاد!


پی نوشت: لازم میدونم تشکر کنم از همه ی دوستای گلم که با اینکه من وقت نمیکنم کامنتی براشون بذارم ولی همچنان جویای حالم هستن و اینجا کامنت میذارن! واقعأ فکر نمیکردم سی و پنج تا کامنت بخوره پست قبلم ولی خب... فقط میتونم بگم دمتون گرم...

همین!

الا بذکر الله تطمئن القلوب

یه وقتایی هم هست که فقط میتونی سکوت کنی

فقط میتونی با بغضی که تو گلوت گیر کرده

و با چشمایی که میلرزه بگی

تسلیت میگم!

غم آخرتون باشه!

خدا بهتون صبر بده!

ما رو هم تو غم خودتون شریک بدونید!

ولی خب واقعأ این حرفا میتونه تسکینی باشه واسه غم از دست دادن یه نوعروس؟

تسلیت میگم بابا محمود ، آناهیتا و مهرداد عزیزم...

خب خلیجِ فارسِ دیگه!



خداوکیلی هرچی فکر میکنم میبینم یه مشت عرب سوسمارخور اصلأ ارزش اینو ندارن که من بخوام در موردشون پست بنویسم!

خلیج فارس که همیشه خلیج فارسه، ما هم که همیشه ایرانی ایم، عربا هم که همیشه عربن! خب الان کی جرئت داره غیر اینو بگه؟؟؟ والله!

***************

پی بعدأ نوشت: از همه ی دوستان عزیزم دعوت میکنم به مدت ده روز نام وبلاگشون رو به "خلیج همیشه پارس" تغییر بدن! میخواستم بگم جهت زدن تو دهن این عربای سوسمارخور، ولی خب از اونجایی که ما ملت از این "تو دهن زدن ها" خاطره ی خوبی نداریم، شما جهت همبستگی با هموطن ات ده روز اسم وبلاگت رو عوض کن! طوری نمیشه به خدا! خطرم نداره! نه گاز اشک آور میندازن سمتت! نه باتوم و نه هیچی! والله!

هدفمند می شویم...

میدونید زندگی کجاش لذت بخشه؟

اینکه یه هدف بزرگی رو واسه خودت انتخاب کنی،

خیــــــــــــلی بـــــــــــزرگ!

هدفی که واسه رسیدن بهش چاره ای نداشته باشی، جز اینکه خودت رو پاره کنی! (البته ببخشید!)

اونوقت نه وقت نهار و شامت مشخص باشه، نه وقت خواب و آرومت!

در مورد نت هم که خدا رو شکر اصلأ دیگه فکر نمیکنی!

هرچی هم که تلاش میکنی میبینی کمه!

خب بدیهی ئه که قرار گرفتن تو چنین شرایطی واقعأ سخته! 

ولی من دوست دارم تحمل سختی ها رو، وقتی ایمان دارم به فردایی روشن...

اصلأ شاعر هم در این زمینه میفرماید:

نابرده رنج گنج میسر نمی شود / مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد!


فرشته ی نجات رو دوست دارم...


حس خوب...

1) سلام!


2) یه خانوم محترم!: آقا یه لحظه بیا!

یه آقای محترم: بفرمایید؟!

یه خانوم محترم!: میری یه ساندیس هلو با کلوچه بخری برام با هم بخوریم؟!

یه آقای محترم: حتمأ باید هلو باشه؟!

یه خانوم محترم!: خب موزم باشه دوست دارم!

یه آقای محترم: یه عینک بزن به اون چشمات که طرفت رو ببینی به هرکس چرت و پرت نگی! 

یه خانوم محترم!: خب بخر برام بزنم!

یه آقای محترم اینجا به این نتیجه میرسه که اصلأ چرا با این دهن به دهن شده و میذاره میره...


3) ما در فاصله ی یک کیلوتریه یه خانوم راننده:

من: آخخخخخ پام!

خانوم راننده: واااای! چی شد؟! ببخشید!!!!

من: این کفشم رو تازه گرفتم پشت پام رو اذیت میکنه! بعد یه مدت خوب میشه، نگران نباشید! شما چرا میگی ببخشید؟!

خانوم راننده: مسخرههههه!!!

من: واااااااااا!!!!

بچه ها: هرررررررررررر!


4) آخه من نمیدونم این یعنی چی که من تو حال خودمم، به هیشکی کاری ندارم، سرمم به افکار خودم گرمه، دارم میرم کلاس مقاومت مصالح بشینم، اونوقت یه دختر بهم تنه بزنه بعد به دوستاش لبخند بزنه؟! هااااااااااااااااااا؟! هااااااااااااااا؟! هاااااااااااااااا؟! اونوقت نمیگه من محل سگ بهش نمیذارم دوستاش بهش میخندن؟! نه واقعأ میخوام بدونم فکر نداره این دختر؟! دهه!


5) این حس خوب رو خیلی دوست دارم...