در زمانهاى دور پسته نیز مانند تخمه و فندق و باقى تنقلاتِ مورد علاقه ى بشر دو پا،
در اش بسته بود، یا حداقل در برابر ما اداى تنگ ها را در میاورد!
در آن زمان انسان با سنگ و دندان به جان پسته ها مى افتاد و با لذت به خوردن مغزش مبادرت مى ورزید!
اما پسته که از قدرت پیشگویى نوستراداموس وارى برخوردار بود به مرور زمان نتوانست خودش را نگه دارد و با هربار دیدنِ آدمیزاد، دامن از دست میداد و خنده اش میگرفت، چرا که میدانست به سال یک هزار و سیصد و نود و هفت هجرى شمسى، این بشر کود پاى درختش را هم نمیتواند بخورد چه برسد به مغز سبزش!
و این چنین بود که پسته ى خندان به وجود آمد...