دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

خودت رو جای اون بذار...

خودمو میذارم جای اون و بهش لبخند میزنم. این کاریه که خیلى وقتها انجامش میدم، گذاشتنِ خودم به جاى دیگران رو میگم!
مثلاً موقع پیاده روى خودم رو در شمایل رابرت دنیرو تصور میکنم و جوری از سیگارم کام میگیرم که انگار کارخونه ی وینستون برای این سکانس چند صد هزار دلار باهام قرارداد بسته!
وقتی باشگاهم، به هیکل ناموزون خودم توی آینه نگاه نمیکنم و با کریستیانو رونالدوى درونم وزنه ها رو بلند میکنم! تصور هیکل عضلانی و سیکس پک های نداشته م وقتی وزنه های ده کیلویی رو بلند میکنم مثل یه پمپ سیصد هزار تومنی بهم انرژی میده!
بعضی وقتا که از بیرون رانندگیم رو ببینی فکر میکنی یه دیوونه ی روانی، یه آهنگ مزخرف پلی کرده و مثل احمق ها از لاین کندرو حرکت میکنه و سیگار میکشه! ولی اون لحظه من 63 سال به عقب برگشتم و سوار بر شورلتم توی خیابون های آمریکا رانندگی میکنم و منتظرم یه نفر بهم چپ نگاه کنه تا پیاده شم و سیگارمو روی صورتش خاموش کنم یا یه تیر بزنم توی کله ی لعنتیش، دقیقا وسط ابروهاش!
شبها تخت خالی و تاریکی سنگین اتاقم رو نمیبینم و به جاش وسط روشنایی و گرمی و نرمیِ (دسترسی به تارنمای موردنظر امکان پذیر نمیباشد!)
ولی همیشه هم این جایگزینی به دلچسبی چند خط بالا نیست!
بعضی وقتها حس میکنم زیر چادر پیرزن توی بازار که ملتمسانه میخواد که براش یه مرغ بگیرم خود منم نه اون!
من میتونم جای اون پسر جوونی باشم که با ترس به دور و برش نگاه میکنه و میاد سمتم تا بگه کیفمو گم کردم، یه کمکی بهم میکنی؟ و مثل اون با هرقدمی که برمیدارم تمام غم های عالم از پاچه های شلوارم زمین بریزه...
مثل اون روزی که حامد رو توی خیابون دیدم، چند سالی با هم درس خونده بودیم و فکر میکردم بعد اینهمه سال قراره همدیگه رو بغل کنیم و  چند دقیقه ای چکیده ی خاطرات تلخ و شیرین گذشته رو مرور کنیم و بعد شماره تلفنی رد و بدل کنیم و با لبخند از هم جدا شیم! البته با لبخند از هم جدا شدیم! بهم گفت چند روزه غذا نخوردم، گشنمه ، میتونی یه کمکی بهم بکنی؟ سردرگم بودم، اون لحظه حس میکردم حامد منم... هرچی پول نقد توی جیبم بود بهش دادم و در حالیکه به هم لبخند میزدیم از هم جدا شدیم....
نظرات 2 + ارسال نظر
تیلوتیلو دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1397 ساعت 10:02 ق.ظ http://meslehichkass.blogsky.com

به به
چه عجب
بازم نوشتید

منت سر فضای بلاگ اسکای گذاشتم

تیلوتیلو دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1397 ساعت 10:06 ق.ظ http://meslehichkass.blogsky.com

خیلی تلخ بود
تلخ و گزنده
بخصوص سکانس مربوط به حامد

ولی گزنده ش اونجا بود که سیگارمو رو صورت اون یارو میخواستم خاموش کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد