دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

یکی باید باشه... یه هم درد، یه هم زبون

وایستادم جلوش و بهش تبریک گفتم!

اونم بهم تبریک گفت؛

کاش میتونستم محکم بغلش کنم،

ولى خب فقط خوب نگاهش کردم و بهش لبخند زدم، اونم نگاهم کرد و بهم لبخند زد...

گفتم جایى که تو زندگى میکنى همیشه شبه، همیشه سرده، چجورى میتونى طاقت بیارى؟

چطور تنهایى بار مشکلات و غم و ناامیدى و حسرت رو به دوش میکشى و کم نمیارى؟

وقتى همه ازت توقع دارن چطور میتونى اینقدر بى توقع باشى؟

چجورى وقتى بهت دروغ گفتن حرف نزدى؟ سرت بازى درآوردن سکوت کردى؟ لعنتى تو آدم بده ى تموم قصه ها شدى واسه لالمونى گرفتنت، ارزش ات توى زندگى چى بود که حاضر شدى واسه خیلیا بى ارزش بشى ولى حرفى نزنى؟

لذت میبرم که مثل سگ، خوبى رو توى آدما بو میکشى و وقتى بدى میکنن کورى؛ ولى خب آخه چجورى؟!

اصلا خودت فکر میکنى تا آخر قصه همینطور بمونى یا تو هم یه جایى کم میارى و میزنى زیر لنگ همه چى؟!

بغض کرد... بغض کردم...

راستش خیلى وقتها فکر میکنم به شبیه شدن، به همرنگ شدن، به کم آوردن، به خستگى و خوابیدن و پا نشدن...

اون هم به همینا فکر میکنه.

چقدر خوبه یکى هست که میتونم باهاش اینقدر رُک صحبت کنم، ناراحتش کنم، خوشحالش کنم و بازم همیشه باشه.

بى توقع، صادق و بى شیله پیله...

همصحبتى با آینه ها رو دوست دارم...

نظرات 2 + ارسال نظر
تیلوتیلو شنبه 24 آذر‌ماه سال 1397 ساعت 09:14 ق.ظ http://meslehichkass.blogsky.com


چقدر غمناک بود این نوشته

چقدر غمناکه زندگیم پس :/

Baran چهارشنبه 26 دی‌ماه سال 1397 ساعت 08:24 ق.ظ http://haftaflakblue.blogsky.com/

نوشته های "دو کلوم حرف حساب"ی شما رو دوست دارم.یادم نمیاد؟ازکی؟ اینجا رو می خونم.وخیلی هم ممنونم؛بابت حضور و نظر شمابلامیسر

قربان شما
لطف عالی مستدام
موفق باشین
تی جانه قربان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد