دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

حکایت گله ای که پشت سر چوپان به فاکستان میرفت..!

راستش من از دیروز که شنیدم سیصد تا سگ رو توی اهواز سوزوندن خیلی ناراحت شدم!

ولی بعد یه سوال توی ذهنم ایجاد شد که هنوز به جوابی براش نرسیدم و اونم اینه که پس چرا در مقابل کشتار همه روزه ی اینهمه گوسفند درحالیکه فریاد "نععع نععع" سر میدن ناراحت نمیشیم؟!

یا قد قد قدای غم انگیز مرغهای طفلکی وقت اعدام؟

ما حتی به بلدرچین های مهربون هم رحم نکردیم!

تا حالا به صورت یه ماهی قبل از مرگ نگاه کردین؟!

یعنی میگید اگه هدف پر کردن شکم وامونده ی خودمون باشه اشکالی نداره، ولی خالی شدن عقده ی یه عده ی دیگه غم انگیزه؟

پس زندانی کردن پرنده ها رو چی میگین؟ سلول انفرادی قناری غم انگیز نیست؟!

یا اگه ما بکنیم اشکال نداره و اگه حکومت بکنه بو میده؟!

این آزار و اذیت ها مختص ایران هم نیست ها!

فقط یه مثالش همین اسپانیاست که وسط گاو بازی هاشون، اونقدر با خنجر به گاو بدبخت نیش میزنن تا کشته بشه!

و اگه قرار بر غم باشه من برای تک تک اون گاو و گوسفند و مرغ وبلدرچین و ماهی و قناری و سگ ها غمگینم!

ولی حرفم سر اینه که چرا تا وقتی اینفلونسرها و سلبریتی ها بهمون نگن کجا غمگین باشیم و کجا شاد باشیم و کجا ریپورت کنیم و کجا لایک کنیم و کجا فالو کنیم، خودمون از خودمون هیچ اراده و قدرت تصمیم گیری ای نداریم؟!

اینقدر جوگیر؟ اینقدر تهی از هر عقیده؟!

نظرات 1 + ارسال نظر
arash یکشنبه 20 آبان‌ماه سال 1397 ساعت 02:45 ق.ظ http://mnevesht.blogsky.com

اره همین لعنتیا، همینایی که قراره به ما بگن کجا ابراز احساسات کنیم، هر چی فحش یاد داری نثار هر چی سلبریدی

فقط خرِ بیشعور بلدم من

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد