فکر می کنم همه ی آدما باید یه جایی رو بشناسن؛
یه جای بکر و دست نخورده،
یه جای خلوت و آروم و بی سر و صدا..
بی هیچ صدایی جز نوای دلنشین آب و پچ پچ برگ درختها و پرنده ها..
یه جایی که وقتی از دست تقدیر و بد روزگار و جبر جغرافیایی و خلاصه هر اتفاقِ خود نخواسته ی خود نساخته ی مزخرف خسته میشن، برن توش و آروم بگیرن...
برن توش و آروم بمیرن..!
پی نوشت: اشتباه نکنید! زندگی شستن یک بشقاب نیست!
زندگی شستن قابلمه ایه که غذا چنان توش سوخته و ته گرفته که با هیچ سیم و مایع ظرفشوییِ خارق العاده ای قابل پاک کردن نیست!
سهراب سپهری فقط میخواست قافیه جور در بیاد و خوشبختانه من چنین معذوریتی ندارم!
زندگی دقیقا شستن همان قابلمه ی سوخته ی به فنا رفته س...
پی نوشت: دروغ چرا! هدف از گذاشتن تصویر هم نه چشم نواز بودن آن ، که سوزاندن دل دوستان عزیز میباشد!
حالا اگه حسابی دلتون سوخت میتونید برید یه قرص رانیتیدن بخورید!
سلام
واقعا چقدر خوبه جایی به این شکل ادمی داشت و این مواقع بره اینجا
عین بهشته :)
سلام
عالی عالی عالی.. همین
من اصلا دلم نسوخت
روم به دیوار جاهای دیگه رو هم چک کن
میگویم ساچه واو
به دیوار یکنواخت بی روح رو به رویم مینگرم
لپ تاپ را خاموش میکنم و هی عمیق نفسسسسس میکشم -ــــــــــــــــــــــ-
خعلییییی خوبه لامصبببب
خوبی از خودتونه
ای ....
اوی
ما هیچ ، ما نگاه :))
ما 4 شما هیچ! :))