دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

الهه ی آب...

دنیای بدی شده،

به هرکس نمیشه اعتماد کرد،

اگه هم بعد از تحقیق و تفحص فراوون به این نتیجه برسی که یه نفر حداقل کلاهبردار و عوضی نیست و شاید گزینه ی خوبی باشه واسه ی دوستی، احتمال داره به این نتیجه برسی که یه آدم منفعت طلب و دنیا دوسته و هیچ سنخیتی با اخلاق و رفتار تو نداره!

به شخصه روی هیچ بنی بشری اونقدر حساب باز نمیکنم که اگه تو زرد از آب در اومد بخوره تو ذوقم!

جونم رو هم واسه رفیقم میدم ولی همیشه اون ته مَهای مغزم میگم اگه لیاقتش رو نداشتی به ت..!

معیار و ملاکم برای شناخت یه آدم علاوه بر راستی و درستی اینه که اون فرد تو زندگیش حرفی برای گفتن داشته باشه!

اینکه وقتی بهش میگی فلان کاری رو که کردی متناقض بود با حرفی که فلان موقع زدی؛

یا خیلی دقیق و صریح توضیح بده و قانعت کنه، یا بگه معذرت میخوام حق با توئه، اونجا اشتباه کردم!

بعلاوه،

همونطوری که میدونید و میبینید تو جامعه ی ما، "اکثر" خانوم های محترم یا از اینوره بوم افتادن و یا از اونور!

یا اینقدر خشک مقدس و سنتی اند که در برابر سرسختی شون میخوای سرت رو بکوبی به دیوار!

یا اینقدر باز و بی حجاب و بی حفاظ که روم به دیوار اصلا شرم میکنی نگاهشون کنی!

از اونجایی که تو خونواده ی ما پسر هم سن و سال اینجانب بسیار کمیابه از بچگی تو جمع های دخترونه بزرگ شدم! چیزی که خیلی مشهوده سطحی نگری و فقط در قید و بنده ظواهر بودنه!

یعنی جز پوسته ی هرچیز به هیچ چیز دقت نمیکنن کلا!

اما خب استثنا هم در هر مجموعه ای یافت میشه!

و در بین اینهمه آدمه سطحی نگر و ساده اندیش،

بودن افرادی که همیشه حرفی برای گفتن داشتن،

کسایی که از مصاحبت باهاشون لذت ببری و وقتت فقط به هرهر و کرکر نگذره!

کسایی که وقتی حرف میزنن دوست داشته باشی فقط گوش بشی و لذت ببری!

یقینا چنین افرادی خیلی کم پیدا میشن،

ولی خب نمیشه گفت پیدا نمیشن!

فردا تولد یکی از همین استثنا هاست!

تولد کسی که همیشه از هم صحبتی باهاش لذت بردم،

کسی که با نگاه عمیقش به مسائل مختلف دیدم رو نسبت به دختر ها تغییر داد،

تو این مدتی که میشناسمش کم دعوا نکردیم،

کم از هم شاکی نبودیم،

کم آسمون روابطمون تیره و تار نشده،

ولی همیشه یک چیز همه چیز رو تحت تاثیر خودش قرار داده و اون درک و فهم و شعور بالای این رفیق شفیقه،

درک و فهمی که باعث شده همه چیز مثل اولش بشه و کدورت ها رفع بشه...

تولدت مبارک آناهیتا

مرسی که اینقدر خوبی!

امیدوارم هر روز خوشبخت تر از دیروز باشی و لبخند مهمون همیشگی لبهات باشه...

مطمئنم که لیاقت تو بهترین هاست...


پی نوشت: همچنین امروز تولد مادر آناهیتای عزیزه!

مادری مهربان که خوشبختانه افتخار مصاحبت باهاشون نصیبم شده،

راستش خیلی برام جالبه که شما دقیقا یک روز بعد از تولدتون، یه کادوی خیلی بزرگ و خوب از خدا گرفتید،

پس دیگه از هیشکی نباید توقع کادو داشته باشین انصافآ!

فقط هی باید شیرینی بدین!

تولدتون مبارک...


پی نوشت:

به یقین به ما ثابت شده است که:

به راستی همین غذاهای نذری است که محرم و صفر و کلآ اسلام را زنده نگه داشته است!

" امام بهنام!"

نظرات 14 + ارسال نظر
omid پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:13 ب.ظ

همش زیباو جالب بود ولی ای کاش حتی به شوخی هم اون حرف آخر را نمیزدی

شما لطف داری منتها من که شوخی ای نکردم تو این پست!
کدام حرف به مذاقتان خوش نیامده بگید شاید اصلاحیه صادر کنیم!

رها پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:20 ب.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

تولدش مبارک
دوستی تون برقرار
بهنام دلت آقا فیله رو میخواد نه خاله ای؟

همه چی خوبه؟

ممنون خاله جان
خداییش من چیزی گفتم که ربطی به فیل داشته باشه؟!
من که دیگه بچه ی خوبی شدم که باباااا;-)
مرسی خاله جان، همه چی عالیه و ایشالله عالی تر هم میشه،
هم برای شما، هم برای ما

آناهیتا پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:56 ب.ظ

ای بابا باز که تو لینک منو گذاشتی!!!!!!!
تازه با رنگ آبی.....
این چه پی نوشتیه؟
کادوی خیلی بزرگ؟؟؟؟!!!؟ اون بزرگ ایهام داره هااااا!
دیگه دیگه...همین!

آخ آخ یادم رفت بنویسم این دختری که اینهمه مورد تعریفه سلیقش بده و از رنگ لنگ خوشش میاد!
یعنی خداییششششش این توجهاتت تو حلقم!
کادوی بزرگ رو اونجوری برداشت کردی؟!
حالا یکی اینجا ندونه فکر میکنه +120 ای که باباااا!

آناهیتا پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:59 ب.ظ

آخــــــــــــــــــــــه چطوری تشکر کنم که تیریپ هندی نباشه! ( ینی اشک و ماتم نداشته باشه! )
مرررررررررسی داداجان
خیلی لطف کردی
شرمندم کردی
تو هم برای من دادایی هستی که همیشه جای خالیشو حس کرده بودم...

فکر کردی اگه اون داخل پرانتز رو ننویسی من تصور میکنم منظورت رقص هندیه؟!
خب همین تشکری که کردی خوفه، راضیم ازت!;-)
خواهش میکنم بانو آناهیتا،
ایشالله 120 سالگیت رو جشن بگیری...

آناهیتا پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:02 ب.ظ

در مورد پی نوشت اولی
خیلی مرررررررسی
خوشحالم با خانواده ی کوچیک من آشنا شدی...

در مورد پی نوشت دومی
وقتی امامزاده بیژن کشف شده پس امامی هم به نام بهنام داریم دیگه!
و در آخـــــــــــــــــــــر: بــــــــــــــــــــــودار ننویس
این هزار و شونصد و پنجاه و یک بار
کوووووووووو گوش شنوا!

در مورد پی نوشت اولی :
خب هیچی دیگه چی بگم خب؟!
منم خوشحالم...

در مورد دومی هم خداییش بودار بود؟!
چیزی نگفتم که من آخه! اصلأ فکر نمیکردم این رو هم جزو اون هزار و شونصد و پنجاه بار بشماری!

آناهیتا پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ب.ظ

راستی اون بیژن پسر شووووما نیس؟!؟

بیژن پسر من بود!
بچه ی خوبی نبود خرجشم زیاد بود؛ کشتمش امامزادش کردم خرج زندگی در بیاد!

آناهیتا پنج‌شنبه 2 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:14 ب.ظ

الان دقیق تر خوندم دیدم چقد الکی منو بزرگ کردیا!
اینقدرا که توصیف کردی هم خوب نمی باشم!
شاید چشمای تو خوب می بینه!
به هر حال دوس ندارم تعارف تیکه پاره کنیم
فقط خوشحالم رفاقتمون بر مبنای دنیای مجازی و در چارچوب این خراب شده ی...نیست! ( جای خالی رو خودت پر کن! )
خوشحالم عیب و ایرادهای همدیگرو می بینیم و متذکر میشیم اون هم روراست نه با واسطه و کنایه...
خوشحالم سعی داریم خوبی ها رو برجسته کنیم...
خلاصه شادمانم دیگه
تو و چند نفر دیگه جزء رفقای محدود و ابدی من هستید...همیشه گفتم تعدادتون کمه ولی کیفیت دارید...امیدوارم قدر همو بدونیم...

خب کلأ خیلی زیادی جدی حرف زدی من متوجه نشدم ولی همینقدر میدونم که درست متوجه شدی!
چشمای منه که خیلی خوب میبینه!

منم امیدوارم آبجی جان

سایه جمعه 3 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:18 ب.ظ http://manohamsarim.blogfa.com/

تولدت مبارک آناهیتا خانوم.آره منم با آناهیتا موافقم انقدر بودار ننویس.ملت خفه میشن ها.
امام جان فتوا هر چی داری بنویس رساله ات رو چاپ کنیم و بفروشیم.پولدارشیم.
میگم درمورد دخترا نظر لطفتونه ها
آخر اگه دلت یه جا گیر نکردنمیدونم شایدم گیر کرده

خب در مورد بودار نوشتن که والله ما بویی نشنفتیم! لابد دماغ ما مشکل داره دیگه!

در مورد رساله هم ما خودمون که اینجوری نیستیم( آیکون یه آدم فلج!) خودمون مینویسیم چاپ میکنیم پولدار هم میشیم بعد میایم اینجا پزش رو میدیم!;-)
در مورد دخترها هم خواهش میکنم! دیگه کاری بود که از دستم بر میومد!

دل ما که شدیدأ گیر کرده بابا، تازه میگی شاید گیر کرد؟!

رعنا یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:18 ق.ظ http://rahna.blogsky.com

تولد این مادر و دختر گل مبارک باشه
اینشالا که سالیان سال در کنار هم شاد و خوشال و سلامت باشن ..

ایشالله، ایشالله..
ممنون

عارفه یکشنبه 5 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:18 ب.ظ http://inrozha.blogsky.com/

تولد آناهیتای عزیز با تاخیر مبارک باشه دختر قرمز عزیزمان
بهنام یک عدد سوال داشتم بعد رو فرصت واست مینویسم بی زحمت شما هم رو فرصت جوابش رو بنویس چون واقعا ذهنم درگیر یکی از پست های وبلاگ های خدابیامرزت شده(پست مرتبط با شهید طالقانی)

فقط یه درخدمتیم کافیه واسه جواب این کامنت؟!
بپرس بانو

آناهیتا دوشنبه 6 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:08 ب.ظ

دادا جان تولدم تموم شدااااااااا
آپ نمی فرمایید؟

ئه؟!
تموم شد؟!
پس چرا ما شیرینیش رو نخوردیم؟!
اصلا ما اعتصاب میکنیم و دست از نوشتن میکشیم تا شیرینی بخوریم!

آزی چهارشنبه 8 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:26 ق.ظ

بهت تبریک میگم واسه داشتن آناهیتای عزیز و به ایشون و مادر گرامی شون هم تبریک میگم واسه تولدشون و به دنیا هم تبریک میگم واسه داشتن امثال آناهیتا

کلأ از همه نظر مررررسی!

علی لرستانی جمعه 10 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:50 ب.ظ

سلام
منم تولد آنی رو تیریک میگم...

سلااام علی جان
خب به من چه!
خودش بیاد بگه مرسی!

علی لرستانی جمعه 10 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:54 ب.ظ

راستی جواب سوالت رو باید اینجور بدم..
یاد گذشته ها خوب و بد ...تلخ و شیرین با هم...بیشتر منظورم زاویه نیگاه به زندگی بود بهنام جان

داداش بعد از یه قرن به سوال آدم جواب میدی سوال رو هم ذکر کن حداقل!
خب من آلزایمر دارم سوال یادم رفته الان!

شوخی کردم! ممنون از جوابت!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد