دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

روز از نو...

بسم الله!

یه ترم دیگه هم شروع شد! به همین سادگی و خوشمزگی! فعلآ که همه چی خوب و آرومه! نه کسی حرف از امتحان میزنه، نه کسی دلهره ی افتادن داره، نه کوییزی، نه تمرینی، نه پروژه ای!

خلاصه همه چی شیرینه! از صبح میریم دانشگاه و وقتی که دیگه از فرط خندیدن به مرز انفجار میرسیم برمیگردیم خونه هامون! (دیگه از این بهتر چیزی میتونه وجود داشته باشه آیا!)

ولی من خیلی دوست دارم که این ترمم با ترم های گذشته متفاوت باشه! یه تفاوتی که عالم و آدم حسش کنن! اصلآ یه جوری که بچه ها بگن ااااه تو چقدر خرخون شدی! واسه من که مهم نیست دیگران چی میگن که! من میخوام این ترم متفاوت باشم و میشممم!


الان از سر کلاس انقلاب بلند شدم! کلاس تنظیم تشکیل نشده و من اومدم سایت!

استادمون آخونده! البته خودش که میگه بهم نگید آخوند، جد و آبادتون آخونده!

امروزم جلسه ی اولش بود! حالا فعلآ این کلاس همینجا بماند تا من بعدآ ازش حرف ها بزنم! همین جلسه ی اول کلی باهاش کل کل کردم! حالا یه کم که بریم جلو احتمالأ شدیدآ درگیر خواهیم شد! من عاشق این درسای عمومی ام که سر کلاس میشه بحث کرد! ایکاش میرفتم رشته ی انسانی! حیف که آینده ای که من میخوام رو نداشت!

خب دیگه کلاسم داره شروع میشه! جلسه ی قبل هم نیم ساعت دیر رفتم سر کلاس، استاد کلی شاکی شد! بهتره امروز به موقع برم! فعلأ...