دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

من صادقانه روز تولدم بغض میکنم...

غصه نخور، روز خوب ما هم میرسه...

غصه نخور، روز خوب ما هم میرسه...

غصه نخور، روز خوب ما هم میرسه...

غصه نخور، روز خوب ما هم میرسه...

.

.

.

مستی و راستی...
مطمئن نیستم..! :/


تولدم مبارک...

 
*عنوان از شاهین نجفی

ادامه مطلب ...

رشت بهشت


خوشحالم...

چیه تعجب کردید که یه بارم اومدم اینجا نوشتم خوشحالم؟! خب منم آدمم و بعضی وقتا خوشحالم دیگه!


آقا من خوشحالم که توی شهر رشت زندگی میکنم..

شهری که فاصله ای با دریا نداره و هروقت اراده کنم میتونم نیم ساعته لب ساحل باشم و کنارش راه برم...

شهری که مردمی اپن مایند داره که بین زن و مرد هیچ تفاوتی قائل نیستن و تا یکی بهشون لبخند میزنه مهر جنده بودن به پیشونیش نمیچسبونن!

شهری که مذهب توش یه برچسب تقلبی محسوب میشه که به یه اقلیتی به زور چپوندن و اکثریت فقط به انسانیت اهمیت میدن...

شهری که شور و نشاط و هیجان هنوز توش نمرده..

شهری که هنوز تو کافه های شهرش به سبک قدیم شکیبا و فتانه هایی هستن که دور میزها قر میدن و دلبری میکنن!

شهری که هنوز سر میزهای کافه هاش میشه با خیال راحت پیک پیک پیک پیک ریخت......

شهری که به قول دوستم گرم نیست! فقط مرطوبه! (یعنی از نظر لغوی درست نیست که بگیم وای چقدر گرممه! و باید از جمله ی وای چقدر رطوبتمه استفاده کنیم به جاش!)


من واقعا نمیدونم شما توی شهرتون چه لذتی از سیگار و پیاده روی و کتاب و عشق و سکس میبرید؟! فکر کنم همه ی اینها توی رشت بوده که کشف و اختراع شده و به صورت کاملآ فیکی به شهرهای دیگه هم صادر شده!

خلاصه که اگه فکر میکنید توی زندگیتون از چیزی لذت میبرید سخت در اشتباهید!!!
کافیه یه بار بیاید رشت و اون حرکت رو اینجا انجام بدید! اونوقت تفاوت فیک و اصل رو کاملا متوجه میشید!!!

بی حسی هم درد داره!

بعضی وقتا فکر میکنم نباید اینجوری میشد!

داشتم میگفتم آخه اگه من سر یه نفر رو کلاه گذاشته بودم، اگه با یکی بد تا کرده بودم، اگه حق یکی رو ناحق کرده بودم؛
میگفتم بِکِش، حقته، چشمت کور و دندتم نرم!

ولی اینکه فقط میسوزی از افکار و گفتار و رفتار اطرافیانت و کاری هم ازت ساخته نیست واسه تغییرشون  و باید همچنان بسوزی و بسازی دقیقا همون قسمت تلخ ماجراست..!

نمیدونم شایدم به قول بعضیا معادل فارسی صفتِ خوب بودن، همون خریته، که همه این موضوع رو فهمیدن جز "منِ خر"!
آدم باید چهار تا دروغ چاشنی کلامش کنه، سر چهار نفرم کلاه بذاره که حداقل دلش نسوزه، که خب متاسفانه عرضه ی اینجور کارا رو هم ندارم من...


خلاصه اینکه تا جایی که میتونید خوبی نکنید... من کردم، حال نداد..!

اعتماد بر فاک رفته..!

دوستم داشت حرف میزد و من غرق افکار خودم بودم....

یه زمانی چقدر با دید مثبت به همه چیز نگاه میکردم!

به ضرث قاطع معتقد بودم همه ی آدمها خوبن مگر اینکه خلافش ثابت بشه و مگه خلافش به همین سادگی ها ثابت میشد؟!

ولی چی بر سرم اومد که به هیچ حرفی اعتماد ندارم؟! به چشمای دوستم نگاه میکنم و شک دارم که حرفاش درست باشه... گمونم داره چرت میگه! داره از خودش داستان در میاره! ولی آخه مگه مرض داره؟!

میام پست هاتون رو میخونم.... ولی دارید چرت میگید! اونی نیستید که نشون میدید! اون چیزی که میگید اتفاق نیفتاده براتون! ولی اخه مگه مرض دارید؟! دنبال چی هستید که داستان میبافید؟!

ولی آخه من چرا اینجوری شدم؟! بدون اعتماد به آدمها مگه میشه باهاشون زندگی کرد؟!

دوستم هنوز داره حرف میزنه! چرت میگه! دروغ میگه! ولی بهتره به حرفاش گوش کنم! زشته بفهمه غرق تفکرم.... داداش اشکال نداره یه دونه سیگارت رو بردارم؟

پدرسوخته..!

آقا آدم دستش بسوزه
پاش بسوزه
صورتش بسوزه
اصن  آدم کونش بسوزه!
.
.
.

ولی دلش نسوزه....!




#بیلاخ_سوخته #دلسوخته