مدتهاست که صفحه ای سفید رفیق تنهایی ها و کیسه ی زباله ی سیاه استفراغ های مغزی درگیر و پرتنش است که با خنده و هجو و طنزی تلخ آمیخته می شود تا از درد رگ به رگ شدن های مغزی پر آب بکاهد!
که تا وقتی از قلب و مغزت بوی کثافت پسماندهای سالها مسیر اشتباه به مشام میرسد، حواس چند گانه ات را با صدای تق تق موزون و ناموزون این سخت افزار به نرمشی قهرمانانه وادارد!
"ولی واقعا راه حل چیه؟ راه حل حواس پرتیه یا دادن یه جواب مشخص به سوالات قلب؟ راه حل دلقک بازیه یا تسلیم شدن در برابر خواسته های دردناک عقل؟"
بگذریم.....؟!
بهنام :(
ها خب؟