گاهی که دلم میگیرد از دنیا و آدمهایش
گاهی که بغض میکنم و آه میکشم و خسته میشوم از هر آنچه اسمش آدم است و تمام قیل و قالش...
گریه میخواهد دلم... همچون کودکی که تمام دغدغه هایش را در دامن مادرش اشک میکند و گم می شود در آرامشی بی معنی!!
دلم مادر نمیخواهد! دلم هیچکس را نمیخواهد گاهی!
دلم میخواهد خودم را محکم بفشارم و در این آغوش بی منت یک دل سیر زار بزنم!
به زمین و زمان فحش بدهم و خودم را از همه مبرا کنم!
همه را انسان هایی مزخرف در نظر بگیرم و خودم را موجودی ماورایی و متفاوت!
وااااای که چقدر از همه تان متنفرم موجود های دوپای بی ارزش دروغگوی دو روی وقیح خودبین گوه!
هموطنانی هستند که چشم ندارند، صورت ندارند
درد دارند، سوزش دارند،
هموطنانی هستند که غمخوار ندارند و انگار خبرش به گوش ما ایرانی های احساساتی و باغیرت نرسیده که اگر رسیده بود حتما تا به امروز در خیابان ها چادر زده بودیم و تا معرفی عاملانش سکوت را بر خود حرام میدانستیم...
آخر میدانید؟! ما مردم احساساتی و باغیرتی هستیم........
به نظر شما مظلومیت زینب و رقیه بیشتر بود یا زنان ایزدی که بر اساس رنگ چشم و سن توسط داعش به فروش میرسند؟!
به نظر شما مظلومیت عباس بیشتر بود یا کسانی که توسط داعش با اره برقی تکه تکه میشوند؟!
به نظر شما نباید همه روزه برای مظلومیت آدمی اشک ریخت و سینه زد و غذای نذری پخش کرد؟!
هه...
ایکاش ما یاد بگیریم عامل پیوند انسان ها چیزی که لای پاهاشونه نیست!
پیوند دهنده ی انسان ها دقیقا زیر جیب سمت چپ پیراهنشونه؛
و البته اگه آدمیزاده؛ که خب باز الان ذهنش رفت یه جای دیگه...!
نمیدونین چه حس خوبی داره که دست پخت همسرتون حتی یه چیزی فراتر از دست پخت مادربزرگتون باشه ..!
اینم یکی از حس های خوب دنیاس به هرحال! به به..!