دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

دو کلام حرف حساب

هر چه میخواهد دل تنگت بگو...

کارم از گریه گذشته ست به آن میخندم..!

آقا ما از همون روز اول تبعید، وقتی وسط گریه و ننه من غریبم بازی هامون برعکسمون کردن و زدن درِ کونمون، یه ترسی وجودمون رو گرفت که یزیدتو، اینجا دیگه کجاست؟ این چه استقبالیه؟! شوکه بودیم و داشتیم گریه میکردیم، که مامانمون با حال نزارش اومد گفت "نگران نباش پسرم".
مام فکر کردیم راست میگه، آروم شدیم با همون شمایلِ هنوز شکل نگرفته، نفهمیدیم گریه کردیم یا خندیدیم!
والا هنوز عقایدمون شکل نگرفته بود، نمیدونستیم دین چیه؟ ایمان چیه؟ گفتن باید در راه "اسلام" سر بدی!
مام فکر کردیم میخوان سرمونو بزنن زدیم زیر گریه، یهو یکی لنگامونو وا کرد سرشو زد، یه مشت شکلاتم چپوندن تو دهنمون، دیدیم به به زندگی چه شیرینه، باز خندیدیم!
ما خونه داشتیم، زندگی داشتیم، خونواده داشتیم، .. داشتیم، یهو دیدیم همه چی سرابه..
سراب دیدیم آقا، سراب دیدیم و داشتیم زار زار گریه میکردیم که یهو یکی اومد گفت "نگران نباش این نیز بگذرد"! مام میدونستیم خبری نیستا ولی شل کردیم خندیدیم که بگذرد این نیز...
یه روز ساعت هفت هشت صبح بود، پاشدیم دیدیم ٦٣ درصدش رفته توش داریم جر میخوریم، گریه کردیم، اومدیم بیرون اعتراض کنیم، وسط گریه هامون، اشک آورشون نمیدونم چی بود لاکردار، گفتن حق گریه کردن رو ما صادر میکنیم، مام گفتیم خب!
هشت سال تو پستو گریه کردیم، جلوی روشون خندیدیم.
تا یکی دیگه لباسشو عوض کرد اومد گفت: "نگران نباشین همه چی خوب میشه و به عقب باز نمیگردیم!"
مام خب دیگه تجربه داشتیم، میفهمیدیم دیر شده واسه این حرفا و خیلی وقته از عقب باز گشته ایم،
با اینحال به سایز کلید توی دستش نگاه کردیم دیدیم خیلی کلفت نیست... پاره پوره، ولی باز خندیدیم!
شمام نگران ما نباش آقا، ما تو این سی سال دودولمون رو هم به نام دین بریدن و چیزی نگفتیم، برجام و دلار هشت هزار تومنی و قیمت های سر به فلک کشیده و بیکاری که دیگه در مقابل سالار چیزی نیست!
ما یه کم گریه میکنیم، فقط بعد تو بیا بهمون بگو "نگران نباشیم" مام نگران نمیشیم میریم یه گوشه کز میکنیم واسه خودمون میخندیم.....!

نظرات 3 + ارسال نظر
MANANDE MAH جمعه 18 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 03:07 ب.ظ http://manandemah.blogsky.com/

نحوه ی نگارشتون خیلی تغییر کرده . چرا؟

یعنی بد شده؟ دیگه دوستم ندارین؟

arash شنبه 19 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 11:53 ب.ظ http://mnevesht.blogsky.com

عصاره هر چی بود که تو این سی و خورده ای سال به من دهه شصتی گذشت. مرسی که راحت حرفتو زدی

تازه این با ذره ای ناراحتی بود
راحتش دیگه خود زندگیت میشد:))
راستی تو کجا اینجا کجا؟

arash سه‌شنبه 22 خرداد‌ماه سال 1397 ساعت 12:27 ق.ظ http://mnevesht.blogsky.com

زندگی ما الان همینطوریه. به قول یه دوستی کاش تو زندگی بعدی اینطوری نباشه

همینایی که گفتی نذاشت بیام . شما ببخشید

حالا من یه چیزی گفتم
تو بیا! :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد