اصلا از اولش هم من و تو به هم نمی اومدیم...
همش از خودم میپرسم چرا به تویی که از همون روز اول لب رو لبم گذاشتی شک نکردم!
ولی مگه عاخه این شهوت لعنتی میذاره...
هردفعه میگم این آخرین بوسه ست و باز دفعه ی بعد اسیر کرشمه های بی پایانت میشم...
هربار ولت میکنم و باز وقتی اون بوی مست کننده ات بهم میخوره چشمامو میبندم و با سر انگشت ها و لب هام نوازشت میکنم.....
از همون اول باید میفهمیدم بهت نمیخورم...... اه... لعنتی... پس این حجم غم و اندوه رو تو آغوش کی زار بزنم؟
انگار نه انگار که این خود من بودم که تو هر جمعی ازت بد میگفتم!
و حالا....
چقدر حس بدیه که شبیه اون چیزی بشی که یه عمری ازش بدت میومده!! چقدر بده خودت رو ببازی و غرق شی تو سرنوشت خودساخته از پیش باخته ات!
نباز مرد... بلند شو... بنداز دور این سیگار لعنتی رو......
چقدر خوشحالم بهنام
چقدر خوبه که غلبه میکنی به این حس و حالت
حالا هنوز کامل غلبه هم نکردم که !
صرفا حسمو گفتم
معمولا اینطوریه ادم از اون چیزی که میترسه سرش میاد
و مواجهه باهاش بعدش چقدر دردناکه
از هرچی بدت میاد سرت میاد دیگه
ادمیزاد وقتی از عالم و ادم عصابش بهم ریختس جز سیگتر هیچی نمیتونه حالشو خوب کنه
و بیچاره اون کسی که سیگارم دیگه حالشو خوب نمیکنه...
سلام .
این پست خیلی حرف برا گفتن داره . از کجا میدونین بد بوده ؟
از کجا میدونین معیار بد بودنتون درسته؟
از کجا میدونین .......
سلام
نگفتم بده!
صرفا نظر شخصیمه دیگه!
نظر شخصی ای که بهش پایبند نبودم!
اجازه هست نظر شخصی داشته باشم؟!
خخخخ . اهان .
بله چرا که نه
خب مبارکه!
مشکل "روز اول" بود یا اینکه پشت سرش دسر زیاد خوردی؟!
هرکدوم با کلاس تره همون!